دل شکسته

متفرقه

دل شکسته

متفرقه

کارنامه سال 87

کارنامه من در سال 87

نوروز سال 1387 همراه مادرم و برادرم محسن، به پابوس آقا علی بن موسی الرضا (ع) رفتیم و سال نو را در بارگاه ملکوتی آن بزرگوار آغاز کردیم. سفر زیارتی سیاحتی بسیار خوبی بود و بسیار خوش گذشت. در بارگاه ملکوتی آقا امام رضا(ع) از خدای خوب و مهربون و آن بزرگوار خواستم که سال 87 را سال پر خیر و برکت همراه با سلامتی و آرامش برای خودم و خانواده ام قرار دهد.

در اوایل اردیبهشت ماه بخش بین الملل که بنده در آن مشغول به کار بودم از اداره همکاری های فرهنگی و امور بین الملل سازمان جدا شد و زیر نظر روابط عمومی سازمان قرار گرفت. بنابراین در کارم جا به جایی ایجاد شد که بسیار بسیار خوشحالم کرد چون از آن محیط تنش زا نجات پیدا  

می کردم.

نیمه اردیبهشت ماه با شروع نمایشگاه کتاب به مدت یک هفته از صبح تا شب در غرفه سازمان در نمایشگاه کتاب مأمور به خدمت شدم که تجربه بسیار جالبی برایم بود.

11 تیرماه کارم را در روابط عمومی و امور بین الملل شروع کردم، خیلی خوشحال بودم که قرار بود با رئیسی جدید که نگرش مثبتی راجع به ایشان داشتم کار کنم.

26 مرداد مصادف با نیمه شعبان عروسی برادرم بود که بسیار خوش گذشت. نیمه شهریور ماه نیز ماه مبارک رمضان بود که ماه بسیار پر خیر و برکت و با فضیلتی برای خودم و خانواده ام بود. صبح های ماه مبارک از ساعت 9-8 صبح، سازمان جلسات ختم قرآن را برگزار می کرد که قرار بود به افرادی که در تمام جلسات شرکت داشته باشند به قید قرعه عازم سفر سوریه کنند. من که سال های قبل در ماه مبارک در خانه، خودم شخصاً قرآن را ختم می کردم خوشحال بودم که فرصتی دست یافته که بتونم در جمع از این ثواب فیض ببرم. در تمام روزهایی که در جلسات قرآن شرکت می کردم یه حسی بهم می گفت که من نفر اول قرعه کشی سوریه خواهم بود. خیلی دوست داشتم عازم این سفر شوم ولی متأسفانه به لحاظ مالی امکانش برایم میسر نبود، سال 86 که وضعیت مالی ام خوب بود اقدام کردم ولی قسمتم نشد، به هر حال در پایان ماه مبارک قرعه کشی انجام شد و من نفر اول شدم و قرار شد 5 نفر اول بصورت رایگان عازم این سفر شوند. 28 آبان ماه تا 4 آذرماه به همراه مادرم عازم سوریه شدیم البته قرار شد هزینه سفر مادرم بصورت قسطی هر ماه از حقوقم کم شود.

این سفر به قدری برایم جذاب و به یادماندنی بود که هنوز هم وقتی آن روزها را مرور می کنم باورم نمی شود و احساس می کنم خوابی بیش نبوده. بیش از من، مادرم از این سفر خوشحال بود و هر قدمی که در سوریه برمیداشت مرا دعا می کرد و می گفت: « دخترم امیدوارم دست به خاکستر بزنی جواهر شود، هرگز فکر نمی کردم روزی بتوانم قبر حضرت زینب(س)، رقیه و سکینه را زیارت کنم.» احساس کردم مادرم در این سفر چند سال جوانتر شده بود و خوشحال بودم که تونسته بودم مادرم رو اینقدر خوشحال کنم. این سفر نیز از برکات و الطاف خداوند و آقا امام رضا بود.

از موفقیت های دیگرم در سال 87 دریافت گواهینامه رانندگی بود. در ماه مبارک رمضان بدلیل اینکه ادارات زودتر تعطیل می شد تصمیم گرفتم در کلاس های آموزش رانندگی شرکت کنم، بنابراین بعد از ساعت اداری در کلاس رانندگی شرکت کردم و بعد از سه بار مردود شدن، سرانجام در 15 آبان ماه طلسم شکسته شد و موفق به دریافت گواهینامه رانندگی شدم. قبولی ام مصادف شد با ماشین خریدن برادرم مصطفی، خیلی خوشحال شدم مصطفی ماشین خرید، چون می تونستم از او بخوام که رانندگی را خوب خوب به من آموزش دهد. صبح روزهای تعطیل مصطفی مرا با ماشینش برای تمرین و آموزش بیرون می برد. الان چهار ماهی از دریافت گواهینامه و تمریناتم می گذرد و همچنان روزهای تعطیل با برادرم رانندگی تمرین می کنیم. ولی با اینکه رانندگی ام خوب شده، متأسفانه از رانندگی در مکان های شلوغ و پرترافیک می ترسم، می ترسم از اینکه خطی به ماشین وارد شود. امیدوارم روزی این ترس بریزد.

در بهمن ماه با تقاضایم جهت تدریس در دانشگاه علمی کاربردی موافقت شد و از هفته آخر بهمن ماه تدریس را در دانشگاه علمی کاربردی روزهای پنج شنبه شروع کردم. همیشه یکی از آرزوهایم این بود که در دانشگاه تدریس کنم و این آرزویم نیز در سال 87 به تحقق پیوست و بار دیگر لطف خداوند شامل حالم شد و موفقیتی دیگر در زندگی ام روی داد.

اواخر اسفند ماه با عیدی و پاداش و حقوقی که از سازمان گرفتم و مبلغش برایم غیر منتظره بود تونستم یکی از قرض هامو پرداخت کنم. در کل موفقیت هام در سال 87 خوب بود و تقریباً هر آنچه را که در آغاز سال نو آرزو کردم برایم میسر شد. یکی از آرزوهایی که در آغاز سال نو کردم و برآورده نشد، ازدواج بود. آرزو کردم خداوند فرد مناسبی را که واقعاً لیاقت و شایستگی مرا داشته باشد سر راهم قرار دهد ولی برآورده نشد. گاهی اوقات دوستان به من می گن تو خیلی خودخواهی ولی وقتی واقعاً صادقانه به ذات خودم رجوع می کنم می بینم، خودخواه نیستم من یک انسان پاکم که هیچ وقت بد برای دیگران نخواسته ام و نمی خواهم، اگر کاری از دستم برمیومده برای خونواده، دوستان و آشنایانم انجام دادم و از کمک به آنها دریغ نکردم، مرتکب هیچ گناه کبیره و کار حرامی نشده ام و گاهی که با خودم فکر می کنم تنها عیبم که هنوز نتونستم آن را اصلاح کنم غیبت کردن است و سعی دارم که در سال 88 این عیب بزرگ را کاملاً برطرف کنم. خلاصه اینکه به نظر خودم چون خوبم باید یه آدم خوب هم نصیبم شود. در سال 87 چند خواستگار داشتم که دو تاشون تقریباً معیارهایی را که من به دنبالش بودم داشتند ولی متأسفانه هیچکدومشون به وصلت نیانجامید. شاید قسمتم نبوده و خداوند فرد بهتری را برایم در نظر گرفته. راضی ام به رضای او.

سال 87 به لحاظ آرامش فکری نیز بد نبود البته توی محیط کار برخی دوستان کم لطف بودن و با حرفها و نیش و کنایه هاشون گاهی اوقات سوهان روح می شدن و با اعصاب و روانم بازی می کردن که من زیاد بهشون توجه نمی کردم و تحملشون می کردم که خوشبختانه تا حدی این مشکل در سال 88 برطرف شد.

اگر بخوام به کارنامه ام در سال 87 نمره دهم به خودم 18 می دهم.

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ق.ظ http://mahboobeabadi.blogsky

الهه‌ی عزیزم نمره‌ی تو به میزان همون موفقیت‌هایی است که بدست آوردی.این موفقیت‌ها هم کم نیست و بسیار قابل توجه بودن.خوشحالم که درکت از مسائل اینقدر بالاست و مطمئنا با چنین نگرشی مدارج بالاتری هم بدست میاری.واسه من یکی که آشنایی و دوستی با تو یک افتخار بزرگه! امیدوارم یک فرد درست و حسابی وارد زندگیت بشه که راه پیشرفت و ترقی تو رو هموارتر کنه.این آرزوی قلبی منه. راستی بهت حسودیم شد که اینقدر به مادرت عشق می‌ورزی و مادرت اینطوری عاشقانه دوستت داره.دعا کن منم واسه مامانم دختر خوبی باشم.

مرسی عزیزم. تو هم دختر بسیار موفقی هستی تو داری خانم دکتر می شی و من هنوز به این مرتبه نرسیدم. تازه باید بگم موفقیتهایی که الان داری من به سن و سال شما بودم موفقیت های شما رو نداشتم پس بدون از من جلوتری. دیگه اینکه شما هم دختر خوبی برای مامانت هستی، مامانتو دعوت می کنی تهران، باعث می شی کمی حال و هواش عوض شه و این خودش کلیه. شما هم به سن و سال من برسی و پول دستت بیاد از مادرت دریغ نمی کنی. همیشه بعنوان یک خواهر بزرگتر اینو از من یادت باشه هر چیزی که بتونه مادرت رو خوشحال کنه براش انجام بده و وقتی مادر خوشحال بشه برات دعا می کنه و دعای مادر یعنی موفقیت های پشت سر هم در زندگی. البته همه این چیزها رو خودت بهتر از من می دونی فقط جهت یادآوری بود.
برات آرزوی موفقیت می کنم.

فرنوش دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد